مفهوم خشم و درک آن؛ خشم یک احساس عادی و سالم است. عصبانیت مانند تمام احساسات دیگرتان تنها حاوی پیامی از مغز برای شماست، اینکه شما در یک وضعیت ناراحت کننده، ناعادلانه و یا تهدید آمیز قرار دارید. البته اگر اولین واکنش شما در برابر خشم از کوره در رفتن و انفجار است، طبیعتا پیام مذکور هرگز فرصتی برای انتقال درست پیدا نمی کند. بنابراین، گرچه احساس عصبانیت در مقابل بدرفتاری و یا بی عدالتی کاملا طبیعی است، اما وقتی آن را به گونه ای ابراز می کنید که به خود یا دیگران آسیب برساند، خشم به یک مشکل تبدیل می شود.
عواقب خشم کنترل نشده
می تواند باعث آسیب جسمی شما بشود. خشم شدید می تواند باعث ایجاد بیماری هایی مثل دیابت، بیماری قلبی، بی خوابی و افزایش فشار خون شود.
می تواند باعث آسیب روحی شما شود. خشم شدید می تواند روی قدرت تفکر شما تاثیر بگذارد و نتوانید بخوبی تمرکز کنید. همچنین می تواند باعث ایجاد استرس و افسردگی در فرد شود.
م یتواند شرایط کاری شما را تحت تاثیر قرار دهد. بروز خشم در مقابل همکاران، مافوق ها و یا مشتری ها می تواند روحیه کاری شما را تضعیف کند.
می تواند باعث تخریب روابط شما با دیگران شود. خشم شدید باعث رنجیده خاطر شدن اطرافیان شده و می تواند روابط شما با آن ها را تحت تاثیر قرار دهد.
مراحل کنترل خشم
گام نخست این است که بخواهید از شرّ خشم خلاص شوید. این کار برای بسیاری از افراد، به ویژه آقایان، راحت نیست. در بسیاری از خرده فرهنگ ها، خشمگین بودن مایه ی افتخار و نشانه ای از مردانگی، سرسختی و حس رقابت و جنگجویی است. با وجود این، تمام این انگیزه ها، شکلی از شرطی سازی بیرونی هستند. شما زمانی برای ترک خشم انگیزه پیدا می کنید که از خواب بیدار شوید و ببینید خشم شما چگونه به خودتان و اطرافیان تان آسیب می رساند. فقط کافی است برچسب آدم خشمگین روی شما باشد تا فرصت های رشد و تعامل مثبت با دیگران از شما گرفته شود، حتی اگر شما را فقط عیب جو و شاکی بدانند. خشمگین بودن همیشه بهایی دارد، پس خوب به اطراف خود نگاه کنید و ببینید چه بهایی برای آن می دهید. بهترین راهِ ارزیابی مسئله این است که از همکاران، دوستان و خانواده بخواهید نظر واقعی شان را درباره ی شما بگویند.
گام دوم این است که از نشان دادن خشم خود دست بردارید. فرد خشمگین آماده ی سرزنش و انتقاد از دیگران است و از آنجا که همیشه چیزی برای انتقاد کردن وجود دارد، چرخ خشم او می چرخد و اینگونه است که قدرت و کنترل خود را به خشم واگذار می کند. اگر مسئولیت خشم را به عنوان یک مسئله ی شخصی بر عهده بگیرید، صرف نظر از هر چیز و هر کسی که دور و برتان است، آن قدرت و کنترل از دست رفته را دوباره به دست خواهید آورد و این می تواند انگیزه ی خوبی برای تغییر باشد.
گام سوم این است که با دقت بهانه های خشمگین بودن خود را بررسی کنید و مسئولیت خشم خود را بپذیرید.
برای اغلب افراد، دو بهانه ی اصلی خشمگین شدن عبارتند از:
1- لیاقتشون همین بود…
2- من همینم دیگه! یه آدم عصبانی…
در بهانه ی اول (لیاقت آنها همین بود!)، «آنها» همه ی افرادی هستند که شما برای سرکوب کردن شان، به خود حق می دهید. این بهانه بر این اساس است که شما احساس می کنید مهم تر از دیگران هستید، چون به خودتان اجازه می دهید از آن ها به خاطر اشتباهات شان، انتقاد کنید و از دست شان عصبانی شوید. راه فرار از این بهانه این است که تشخیص بدهید شما تنها مسئول زندگی خودتان هستید و نه زندگی دیگران. بهانه ی دوم، انکار همه جانبه است. فرد با توسل به این بهانه، درهای تغییر را به روی خود می بندد و ناامید است. راه فرار از این بهانه این است که بگویید: «من خیلی وقته که یه آدم عصبانی ام. اگه بخوام قدرت دارم یه آدم دیگه بشم.»
گام چهارم در چرخه ی خشم این است که زود به داد خود برسید و خشم خود را در نطفه خفه کنید. به جای این که اجازه دهید خشم کنترل شما را در دست بگیرد و بگذارید کار از کار بگذرد و آن زمان احساس پشیمانی کنید، تاکتیک بهتر این است که فورا محلی را که سبب بیدار شدن اژدهای خشم شما شده است، ترک کنید و جایی بروید که تنها باشید و اژدهای درون تان را آرام کنید. پس از این که آرام شدید، لحظه ای به حس خوب مهار خشم و آرام شدن فکر کنید و این عادت را به عنوان یک حالت لذت بخش، در خودتان تقویت کنید. این عادت کمک می کند توهّم این که خشمگین بودن، حس خوبی دارد (یک بهانه ی رایج دیگر) را خنثی کنید.
سخن آخر
به کمک گام هایی که گفته شد، هر فردی که انگیزه ی تغییر داشته باشد، می تواند خشم خود را کنترل کند. به عهده گرفتن مدیریتِ فردیِ خشم، نشان از این دارد که شما مایل به بازیافتن حس قدرت، کنترل و عزت نفس هستید. این ها پاداش های باارزشی هستند که هیچ خشم خودبینانه ای نمی تواند جای آن را بگیرد.