Search
Close this search box.
سبد خرید

خودویرانگری چه مدل ‌هایی دارد و چگونه می ‌توان با آن ‌ها مقابله کرد؟

تو بتونی این کارو انجام بدی؟ عمرا! این کار برای تو زیادی سخته! حتی اگه بخوای براش سعی کنی هم، بالاخره تهش قراره شکست بخوری!

آدم این ها را که می ‌شنود، فکر می ‌کند با یک آدم بی‌ رحم و سنگدل طرف است که مأموریت زندگی ‌اش به خاک و خون کشیدن اعتماد به‌ نفس مردم است. اما نکته‌ دردناک اینجاست که اغلب اوقات، آن آدم سنگدل کسی نیست جز خود ما و تفنگی که نشانه گرفته‌ ایم هم به طرف شخصیت خودمان است.

من و شما، همگی تجربه‌ گفت‌ و گوهای درونیِ منفی با خودمان را داریم. اگر این مستکبرِ منفی‌ بافِ وجودمان عادت کند هر دقیقه قیافه‌ زشتش را نشان ‌مان بدهد، عاقبتِ مای بخت ‌برگشته می ‌شود خودویران ‌گری و بعد دیگر نه می‌ توانیم به هدف‌ های مان برسیم و نه به حقیقت پیوستن آرزوهای مان را به چشم خواهیم دید.

اعصاب‌ خردکن ‌ترین بخش قضیه این است که خیلی وقت‌ ها اصلا خودمان متوجه نیستیم که چه بلایی داریم سر خودمان می ‌آوریم. در عوض به خودمان می ‌گوییم که اگر به موفقیت نرسیدیم، لابد به خاطر بی‌ کفایتی خودمان بوده. به این ترتیب دست در دست منفی‌ بافِ وجودمان می ‌دهیم، هرچه او گفته را تأیید می ‌کنیم و سرانجام در یک دورِ باطلِ خودویران‌ گری گیر می ‌افتیم که شاید بیرون آمدن از آن هم به این راحتی‌ ها میسر نشود.

 

خوشبختانه، خودویران ‌گری یک علامت واضح دارد که فوری حضورش را لو می ‌دهد: وقتی یک فرد خودویران‌ گر در تلاش است به هدفی برسد، یکدفعه بدون هیچ دلیل منطقی ترمز را می ‌کشد و متوقف می ‌شود. مهارت انجام کارهای لازم را دارد، قدرت آن را دارد و مشتاق رسیدن به آن هدف هم هست؛ اما یک چیزی جلویش را گرفته و نمی ‌گذارد پیش برود.

اگر کاری هست که به نظر خودتان باید بتوانید انجامش بدهید اما احساس می ‌کنید قدرتش را ندارید، خودویران ‌گری دارد خودش را نشان می ‌دهد. اگر احساس می ‌کنید نباید کار بخصوصی را انجام بدهید اما در درون خود خوب می ‌دانید که به آن علاقه‌ مندید یا اینکه لازم است انجامش بدهید، بدانید که خودویران‌ گری دارد موذیانه به شما پوزخند می ‌زند.

 

رفتارهای خودویران ‌گرانه اشکال مشابهی دارند. مثال‌ های زیر را بخوانید؛ آیا در مورد شما صدق می‌ کنند؟

 

۱- به تعویق انداختن کارها

به تعویق انداختن کارها یکی از اشکال رفتارهای خودویران‌ گرانه است.

-می ‌دانید که فلان کار را باید انجام بدهید، اما بارها و بارها آن را به زمان دیگری موکول کرده ‌اید.

-پروژه‌ ها را شروع می ‌کنید، اما هیچ‌ وقت آنها را به آخر نمی ‌رسانید.

-فرصت‌ های هیجان ‌انگیزی برای ‌تان وجود دارد، اما انگیزه ندارید برا‌ی ‌شان سعی کنید یا اینکه احساس می ‌کنید نمی ‌توانید دنبال ‌شان بروید.

 

۲- آرزوهای دست ‌نایافته

-دوست دارید کار بخصوصی را انجام بدهید، در موردش خیال ‌پردازی می ‌کنید، اما هیچ ‌وقت تلاشی در راستایش انجام نمی ‌دهید.

 

۳- نگرانی

– سر چیزهایی که واقعا آن‌ قدرها هم مهم نیستند، مدام خودخوری می‌ کنید.

-می ‌ترسید که اگر شکست بخورید، بقیه با دیده‌ تحقیر به شما نگاه کنند.

-نگرانید که اگر موفق شوید، دوستان ‌تان دیگر از شما خوش شان نیاید.

-حتی وقتی که «می ‌دانید» در فلان کار لایق و قابل هستید، باز هم به خودتان و توانایی ‌های تان شک می ‌کنید.

-وقتی دارید برای رسیدن به هدف خود تلاش می ‌کنید که برای‌ تان مهم است، استرس می ‌گیرید، عصبی می‌ شوید و شاید افسردگی یا حملات عصبی بی ‌دلیلی به سراغ‌ تان بیاید.

 

۴- خشم

-به جای جرئت‌ ورزی و بیان مسالمت ‌آمیز ناراحتی ‌های خود، با پرخاشگری حرف می ‌زنید و برای تغییر رفتار خود هم قدمی برنمی ‌دارید.

-با خشم، تنفر یا حسادت باعث نابود شدن روابط خود با دیگران (خانواده، دوستان، همکاران) می ‌شوید.

 

۵- احساس بی ‌ارزشی

-در مورد موفقیت‌ های دیگران اغراق می ‌کنید و در مقابل، دستاوردهای خودتان را ناچیز می‌ پندارید.

-حتی وقتی انتقادی ازتان بشود که بدانید غیرمنصفانه یا اشتباه است، آن انتقاد را جدی می ‌گیرید و به یاد می ‌سپارید.

-به دیگران اجازه می‌ دهید تحقیرتان کنند.

 

هر نوع از این رفتارهای خودویران ‌گر را که داشته باشید، باید راهی برای غلبه بر آن پیدا کنید؛ البته اگر دوست دارید در شغل‌ تان به درجات بالا برسید! اگر به این گفت‌ و گوهای درونیِ منفی ‌بافانه اجازه بدهید در ذهن ‌تان شکل بگیرند، اعتماد به‌ نفس ‌تان به فنا خواهد رفت و اطمینان‌ تان را به توانایی ‌های خود از دست خواهید داد. نتیجه این که کم ‌کم تلاش‌ های تان به شکست منتهی می ‌شوند و با هر بار شکست، به خودتان «اثبات» می ‌کنید که نباید و نمی‌ توانید کاری را که دوست دارید انجام بدهید.

هر چه بیشتر به قعر این چاه سقوط کنید، آشفته ‌تر و بی‌ انگیزه ‌تر می ‌شوید و خشمی نسبت به خود وجودتان را فرا می ‌گیرد. این احساسات شما را مثل یک پلنگ زخمی به دام می ‌اندازند و حتی اجازه نمی ‌دهند برای شکستن دورِ باطلِ خودویران ‌گری، تلاشی بکنید.

اما خوشبختانه راه فرار از خودویران ‌گری کاملا بسته هم نیست. قدم اول شناساییِ حرف‌ های مخربی است که به خود می ‌گویید.

 

شکستن چرخه‌ خودویران ‌گری

 

۱- رفتارهای خودویران ‌گر خود را بشناسید

بیایید با چند سؤال شروع کنیم. جواب این سؤال‌ ها را پیدا کنید، آنها شما را به سوی رفتارهای خودویران ‌گرتان راهنمایی خواهند کرد.

-چه اهدافی هست که مدت ‌هاست برای خود دارید، اما هرگز موفق نشده ‌‌اید به آنها برسید؟

-چه حیطه، کار یا موضوعی هست که مرتبا در آن بدون هیچ دلیل مشخصی شکست می‌خورید؟

-آیا حیطه‌ بخصوصی هست که متوجه شده‌ باشید دارید کارهای مرتبط به آن را مدام به تعویق می ‌اندازید و تصمیم گیری را به بعد موکول می ‌کنید؟

-آیا کاری هست که فکر می ‌کنید باید دوست داشته باشید انجامش بدهید، اما اصلا برایش انگیزه نداشته باشید؟

-آیا بی ‌دلیل عصبی یا خشمگین می ‌شوید و این موضوع بر روابط شما با دیگران تأثیر گذاشته است؟

-آیا موضوع یا حیطه‌ بخصوصی هست که دیگران (مثلا رئیستان) مدام به خاطر آن از دست شما ناراضی باشند؟

-آیا کار بخصوصی در زندگی ‌تان هست که چون می ‌دانید توانایی انجامش را دارید (یا می ‌توانید بهتر انجامش بدهید)، روی اعصاب ‌تان باشد و باعث نارضایتی شما بشود؟

با پرسیدن این سؤالات از خودتان می‌ توانید آن موقعیت‌ های احتمالی را که در آنها به خودویران‌ گری می ‌پردازید کشف کنید.

 

۲- افکار منفی خود را تحت نظر بگیرید

وقتی در موقعیت‌ های بالا قرار می ‌گیرید، به خودتان چه حرف‌ هایی می‌ زنید؟ در آن زمان ‌ها، چه عقیده‌ ای در مورد خودتان دارید؟‌ یک قلم و کاغذ بردارید و تمام افکار منفی خود را بنویسید؛ هرچقدر هم که به نظر احمقانه و غیرواقعی باشند!

نکته:

بهترین زمان برای انجام این کار درست همان وقتی است که دارید خودویران ‌گری می‌ کنید. حواس ‌تان باشد تا هروقت چنین رفتارهایی داشتید، جریان سیال ذهن ‌تان را زیر نظر بگیرید و هر حرف منفی و مخربی را که به خود می ‌گویید یادداشت کنید.

همچنین می ‌توانید به آخرین باری که در چنین موقعیت ‌هایی بودید فکر کنید و ببینید آن موقع چه افکاری داشتید. یک راه دیگر هم این است که از تصورتان کمک بگیرید. خود را در یکی از موقعیت ‌های خودویران‌ گر تجسم کنید، طوری که کاملا در حس و حال آن موقعیت قرار بگیرید. بعد ببینید چه افکار خودکاری به ذهن‌ تان می ‌آید؟

 

۳- افکار خودویران ‌گر را به چالش بکشید

وقتی افکار منفی خود را شناختید و رفتارهای خودویران ‌گرتان را پیدا کردید، زمان نبرد فرا می ‌رسد! در مورد تک ‌تک‌ شان خوب فکر کنید، درون خود را بکاوید، ببینید چه جوابی برای سؤالات زیر پیدا می ‌کنید؟

-چه باور بنیادی ‌تری پشت این افکار خودویران ‌گر هست؟

-آیا این باورها منطقی و عقلانی ‌اند؟ چه مدرکی برای شان دارید؟

-آیا این خاطره‌ تلاش‌ های نافرجام‌ تان در گذشته است که نمی‌ گذارد تغییر‌های مثبت در زندگی ‌تان ایجاد کنید؟

 

۴- ایجاد رفتارهای جدید برای حمایت از خود

حالا که باورهای پشت رفتارهای خودویران‌ گرتان را شناختید و غیرمنطقی و بی‌ اساس بودن‌ شان را متوجه شدید، می‌ توانید افزایش اعتماد به‌ نفس خود را شروع کنید.

در این مرحله، سؤال‌ های دیگری داریم که باید از خود بپرسید:

-چه جملات مثبت، حمایت ‌گرانه و دلگرم‌ کننده‌ ای می‌ توانید به خودتان بگویید؟

-چه گزینه‌ هایی پیش روی تان هست؟ چه راه‌ های متعددی برای رسیدن به هدف ‌تان وجود دارد؟

-آیا می ‌توانید با تعیین اهداف کوچک ‌تر و رسیدن به آنها، قدم به قدم به هدف ‌های بزرگی که در گذشته نرسیده ‌اید، دست پیدا کنید؟ آیا ممکن است این کار اعتماد به‌ نفس ‌تان را بالا ببرد؟

 

سخن آخر

وقتش است که جهت باورهای منفی‌ تان را تغییر بدهید و آنها را به مسیر درست بکشانید! فکر می ‌کنید باور درست، منطقی و مثبتی که باید داشته باشید کدام است؟ جایگزین رفتارهای خودویران‌ گرتان چه می ‌تواند باشد؟ وقتی این باورها و رفتارهای جدید دست در دست مهارت‌ ها و توانایی‌ های تان بدهند، آن زمان وضعیت هیجانی، روانی و بدنی مناسب را خواهید داشت تا هر کاری که نیت کنید انجام بدهید.

به اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *